خبرگزاري آريا - ماهنامه فرهنگ و سينما - کاميار بستام: آلخاندور آمنابار در سال 1972 در شيلي متولد شده است. او با فيلم «چشم هايت را باز کن» به شهرت رسيد و بعد از آن به هاليوود رفت و در سال 2001 فيلم «ديگران» را با همکاري آمريکايي ها ساخت. در سال 2004 براي فيلم «درياي درون» موفق به دريافت جايزه جشنواره ونيز و اسکار بهترين فيلم خارجي زبان گرديد. در آن زمان اين فيلمساز از معروفترين و خوش آتيه ترين فيلمسازان اسپانيا دانسته شد.
اولين فيلم او «چشم هايت را باز کن» که بازيگر اصلي آن پنه لوپه کروز بود، ساختار داستاني بديع و تدويني بي مثال که بر جذابيت هاي آن افزوده بود داشت و درواقع شايد بتوان گرفت نقطه قوت اين فيلم همان کارگرداني و تدوين آن بود.

داستان و فيلمنامه آن در آن زمان خيلي ارزشمند جلوه کرد و بعدتر نسخه هاليوودي نيز از آن ساخته شده که همان «آسمان وانيلي» کامرون کرو بود که هرگز نتوانست به اندازه نسخه اصل يموفق باشد و بعد هم که سوژه آن تبديل به کليشه شد و چندين بار تکرار شد.
چشم هايت را باز کن
«چشم هايت را باز کن» داستان مردي جذاب است که سينما و به ويژه مقوله بازيگري آن را دروغ بزرگي مي پندارد و در اين ميان با دختري که عشق بازيگري دارد آشنا مي شود و دوست قبلي خود را رها مي کند. بعد از تصادفي که برايش پيش مي آيد به علت شرم از جراحات وارده در چهره زيبايش در محافل عمومي و ديدار با دوستان نقاب بر چهره مي زند و تمام تمايلات و خواسته هايش از زندگي وارد مرحله اي مي شود که از آن فراري بود. در اين حين با موسسه اي آشنا مي شود و ترجيح مي دهد مرگ را تجربه کند و تا ابد با روياي زندگي از دست رفته اش بخوابد.
و درواقع بعد از تحمل نکردن چهره واقعي اطرافيانش و اينکه او را طرد کرده اند و کسي حاضر به ادامه ارتباط با او نيست، ترجيح مي دهد در رويا زندگي کند (که البته همان تمثيلي از سينماست) و از واقعيت فرار کند. رويايي مانند سينما که بسياري از ناملايمت ها و آرزوهاي از دست رفته اش را جبران کند.

اين فيلم جدا از قابليت هاي فيلمنامه و نماهاي درهم تنيده و پيچيده اش بين رويا و واقعيت از نظر کارگرداني بسيار شگفت آور و حائز اهميت بود. فضاسازي ها و نماهايي که تلاطمات دروني شخصيت اصلي را نشان مي داد و چيدمان خاص و ويژه آن از عملکردهاي ويژه و ارزشمند کار آمنابار است که بعدتر در فيلم هاي ديگر او نيز ديده شد.
آمنابار از فرصت پيش آمده در هاليوود استفاده کرد و با فيلمنامه اي بدي اثري ساخت که او را تا حد زيادي استعداد جديد سينماي جهان مطرح کرد.
ديگران
«ديگران» فيلم بعدي او فيلم مورد علاقه بسياري از منتقدان جهان در سال 2001 بود که به واسطه حضور نيکول کيدمن در ان پخش جهاني مناسبي داشت. فيلمي که مانند ديگر آثار آمنابار خوش ساخت و با کارگرداني بي عيب و نقص و درجه يک صورت گرفته بود. فيلمي که مي توان در زمره خوش ساخت ترين فيلم ها در ژانر سينماي وحشت امروزي قرار گيرد. هرچند در اين فيلم کمتر از مولفه هاي ترس مانند هيولا و شخصيت هاي ويژه و ترسناک استفاده شده بود ولي فيلمي بود که با تلنگر فکري و معنوي به مخاطبش باعث رعب و وحشت در او مي گرديد و اين سوال را براي او مطرح مي رکد که چه کسي «ديگران» است؟

درياي درون
هر اندازه اين فيلم به واسطه عوامل و دست اندرکارانش هاليوودي به شمار مي رفت، «درياي درون» اثر بعدي آمنابار فيلمي اسپانيايي بود و حتي خاوير باردم که نقش رامون سامپاردو را ايفا مي کرد نيز از بازيگران اسپانيا بود. او بازي فوق العاده اي ارائه داد و حتي در جشنواره ونيز جايزه بهترين بازيگر مرد را نيز دريافت کرد.
فيلمنامه توسط خود آمنابار با همکار هميشگي اش ماتئو گيل به نگارش درآمده بود و حتي موسيقي اش نيزکار خود آمنابار بود. داستان براساس حوادث واقعي روايت شده بود و درباره رومن سامپاردو، مردي که از نخاع فلج شده است بود که 28 سال براي به دست آوردن حق مرگ، تلاش و مبارزه کرد.
آمنابار اين داستان واقعي را با اضافه کردن درون مايه هاي مورد علاقه اش در مورد ديدگاه هاي گوناگون درباره مرگ و زندگي و آفريدن فضاهاي داخلي که در فيلم «چشم هايت را باز کن» هم به نوعي استفاده کرده بود دوباره نويسي کرد.

شروع فيلم بر اين اساس است که رامون سال هاي سال افليج روي تختي در خانه برادرش زندگي مي کند و تحت سرپرستي آنهاست و با کمک چند وکيل مي خواهد يک حق مرگ شرافتمندانه براي خودش فراهم کند. در همين اثنا با زني آشنا مي شود که وکالت او را به عهده مي گيرد و دختري نيز با ديدن تصاوير او در تلويزيون عاشقش مي شود و تمام تلاشش را مي کند تا او را به زندگي اميدوار کند.
رامون که تصميم جدي را براي مردن گرفته تنها با کساني معاشرت مي کند که زمينه اي براي مرگش فراهم کنند. کارگردان و فيلمنامه نويس هرچند نمادهاي عشق را در روابط رامون با اطرافيانش نشان مي دهند ولي خود را در دام کليشه هايي اين گونه نمي اندازند و نشان مي دهند که مرگ با چنان قدرتي اراده رامون را در بر گرفته است که توجه و عشق اطرافيانش لحظه اي از عزم و تصميم او نمي کاهد.
روابط درهم پيچيده اي از عشق و مرگ که در تمام تراژدي هاي امروزه مشهود است و زندگي هر لحظه سوق و جهتي رو به مرگ دارد. به طوري که انسان هميشه به علت ترس از مرگ هرگز نتوانسته و نمي تواند به معناي واقعي کلمه خوشبختي را تجربه کند. زيرا در لذت بخش ترين و بهترين لحظاتش همواره ترس از مرگي نابهنگام در او وجود داشته است.
فيلمساز نيز اين پيچيدگي مرگ و زندگي را همراه با رويايي آميخته به واقعيت (سبک هميشگي کارها آمنابار) در تنظيم صحنه ها و نماهايش رعايت مي کند و مخاطب را با ضرب آهنگي مناسب با لحظات تلخ رامون هماهنگ مي کند.
فيلم پر از ديالوگ هاي فلسفي و ارزشمند است که يکي از مشخصه هاي ويژه و بارز آن است. گفت و گوهاي پرتنشي که رامون با کشيش بر سر زندگي و مرگ دارد، از جمله قسمت هاي فراموش نشدني فيلم هستند.
حالا آمنابار در زمره مطرح ترين و معتبرترين فيلمسازان جهان قرار گرفته است و به خاطر «درياي درون»، جايزه بهترين فيلم، بهترين کارگردان و بهترين بازيگر را از جشنواره فيلم اروپا دريافت کرده و نامزد دريافت جايزه بهترني فيلم از منتقدان فيلم واشنگتن و جايزه روح مستقل و بالاخره نامزدي در دو رشته بهترين فيلم خارجي و بهترين بازيگر فيلم هاي درام گرديده است.
آگورا
آمنابار در کار بعديش، «اگورا»»، به يک عاشقانه تاريخي مي پردازد که از پرهزينه ترين فيلم هاي سال هاي اخير به شمار مي رود. داستان اين فيلم در مورد هيپاتيا (راشل وايس)، زني ستاره شناس و فيلسوف است که در اسکندريه در دوران حکومت روم در قرن چهارم ميلادي با دو رقيب عشقي اش که يکي از آنها برده اش با بازي ماکس مينکلا و ديگري نجيب زاده اي با بازي اسکار ايزاک است رابطه برقرار مي کند.

برده از سويي عاشق مالک خود شده است و از سويي ديگر با پيوستن به شورش مسيحيان مي خواهد به آزادي و رستگاري برسد. در کنار روايت رمانتيک فيلم اين داستان تاريخي نيز به محور آن پيش مي رود. روايتي از قدرت طلبي مسيحيان و تسلط و تعصب و جهل مذهبي که براي کسب دانش دارند و اين به صورت تصويري نمادين، کشمکش هاي دوره معاصر را تداعي مي کند.
بازگشت
آخرين فيلم او «بازگشت» در مورد دختر جواني (اما واتسون) است که توسط پدرش مورد آزار واذيت جنسي قرار گرفته است و براي حل اين اختلاف کارآگاهي حرفه اي با بازي اتان هاوک پرونده آن را به عهده مي گيرد.
اين فيلم به اندازه فيلم هاي قبلي او ويژگي بازر و قابل توجهي ندارد و داستاني بسيار ساده و تکراري دارد که از ديدي جديد ولي کليشه اي وار روايت شده است.

بازگشت (ساخته آلخاندور آمنابار)
بعد از آن درخشش ها، يک جنايي پوچ
اتان هاوک از بازيگراني است که امروزه روي صحنه نمايش تصويري بسيار قابل قبول و طبيعي از خود ارائه مي دهد. ولي در فيلم «بازگشت» او بدترين عملکرد خود را دارد و شايد بهتر بگوييم در اجرايش شکست تمام خورده است.
شايد قابل باور نباشد ولي «بازگشت» جنايي پوچي است که توسط آلخاندور آمنابار، کارگردان سرشناس اسپانايي کارگرداني شده است و هاوک در نقش کارآگاهي به نام بروس کنر در مينه سوتا که مکان شيوع مشکوک شيطان پرستي است اين پرونده را مورد تحقيق و بررسي قرار مي دهد.
در اين فيلم از نماهاي تيره و مات استفاده شده است به طوري که دهه90 را تداعي مي کند. نماهايي از پالايشگاه هاي نفت که تداعي کننده سريال «کارآگاهان واقعي»است و مشخصا از آن الهام گرفته است. با اين تفاوت که قرباني در اينجا هنوز زنده است. او آنجلا با بازي اما واستون که نوجوان ضعيف و مشکل دار است و اعتراف مي کند که از طريق پدرش با بازي ديويد کنيک مورد آزاد جنسي قرار گرفته است. پدر او که حتي حافظه و خاطره اي از وقوع اين جرم ندارم، تحت بازجويي قرار مي گيرد. اتان هاوک به عنوان مامور اين پورنده و دکتر رينر روانشناس (ديويد تولي)، خارج از چارچوب قانون به طور خصوصي پدر او را هيپنوتيزم مي کنند تا از او اعتراف بگيرند.
آنجلا در طي بازجويي هاي بعدي فاش مي کند که از ناظران مراسم شيطاني بوده است و اظهارات برادر فراري او و همچنين رفتار غيرمتعارف مادربزرگش، پليس و روانشناس را وارد حيطه جديدي از جنايت مي نمايد. شک و ترديد به سراغ افسر پرونده، هاوک، مي آيد که شايد قرباني بعدي اين مراسم باشد و اين ترس او را در راه بررسي پرونده متزلزل مي کند.
کارگردان فيلم هايي چون «چشم هايت را باز کن» و «ديگران»، با اين نوع ژانر و لايه هاي حساسيت زاي او غريبه نيست، اما اين فيلم متاسفانه مانند يک کار سطحي و سرسري ارائه شده است.

چند برداشت خاطره انگيز مانند نماي نزديک از چهره هاي مغشوش که فلش فريم هايي بسيار استفاده شده در فليلم هاي گذشته با اين مضمون است و جلوه هاي بصري نامتناسب آميخته شده با جلوه هاي صوتي، ترکيبي نه چندان جذاب هستند. و اين که آنجلا با بازي اما واتسون که بايد نقش محوري و دلسردکننده فيلم باشد بيشتر عملکردي رومانتيک وار دارد تا اين که نمايانگر دختري باشد مورد سوءاستفاده جنسي قرار گرفته و به نظر مي رسد اما واتسون انتخابي اشتباه براي ايفاي اين نقش بوده است.
فيلم هاي بسياري با اين جهت درباره شيطان پرستي و تاثيرات آن در جامعه امروزي آمريکا ساخته شده است و برخي از آنها شايد به اين موضوع بهتر و عميق تر پرداخته اند ولي فيلم «بازگشت» در اين مقوله بسيار ضعيف است و شکست خروده مي نمايد و مهمترين نکته ناديه گرفتن اين داستان است که انسان نمي تواند همزمان احساس شک و ترس را در وجود خود داشته باشد.
بازگشت
نويسنده و کارگردان: آلخاندرو آمنابارموسيقي: روکو بائوسفيلمبردار: دانيل آرانيوبازيگران: اتان هاوگ، اما واتسون، ديويد توليس، ديويد دنيکمحصول کشورهاي آمريکا، کانادا، اسپانيا، 2015مدت زمان نمايش: 108 دقيقه
با آلخاندور آمنابار درباره آخرين فيلمش «بازگشت»
ذهن ما بسيار شکننده تر و تزلزل پذيرتر از آن است که فکر مي کنيم
در جشنواره سان سباستيان مجالي به دست آمد که بعد از ميزگردي که آلخاندور آمنابار درباره فيلم جديدش «بازگشت» داشت، با اين فيلمساز اسپانيايي شيليايي درباره رابطه خودش با دين و مذهب و ژانر وحشت که موضوع آخرين فيلم اوست به بحث و گفت و گو بنشينيم.
چه چيزي شما را علاقمند به ساخت فيلم در مورد يک نسخه روان شناختي نمود؟
به نظرم اين علاقه از زماني خيلي قبل تر از ساخت اين فيلم در من وجود داشت. زماني که مطالعات بسياري در اين مورد انجام مي دادم. در ابتدا مي خواستم، فيلم ترسناکي براي سرگرمي بسازم ولي اين مربوط به زمان قبل از ساختن «آگورا» بود.

با ديدن فيلم هاي بزرگي چون «بچه رزماري»، «جن گير» و «طالع نحس» به اين فکر افتادم که بايد چيزي در مورد شيطان بسازم ولي نمي توانستم رويکرد مناسبي پيدا کنم و شايد نتوانستم سوژه اي به اندازه کافي واقعي پيدا کنم. چيزي که اجازه بدهد معناي آن بيشتر بيان بشود. سپس به مطالعه و بررسي بيشتر در موردبدي ها و سوء مراسم شيطاني پرداختم و موضوعات بسيار واقعي کشف کردم.
موارد پرشگفتي که در شمال آمريکا اتفاق افتاده بودند. موضوعي بود که به تنهايي در مورد ترس و وحشت صحبت مي کرد و همچنين در مورد روانشناسي آن و اين که چگونه ذهن را به کار مي گيرد و در آن کار مي کند. وقتي قرار شد چنين فيلمي بسازم ملزم بودم چنين مطالعات و يادگيري هايي داشته باشم و آنچه از فيلم «بازگشت» فراگرفتم، اين بود که ذهن ما بسيار شکننده تر و تزلزل پذيرتر از آن است که فکر مي کنيم.
آيا طي تحقيقات خود اکتشافات قابل توجهي داشتيد؟
چند سال پيش به خاطر دارم فيلم مستندي درباره خاطرات سرکوب شده و شخصيت هاي متعدد ديدم که بسيار تاثيرگذار بود. اين چيزي بود که اين فيلم سعي کرد به نحوي توضيح بدهد. موردي بود که فراموش شده بود و هيچ کس در مورد آن صحبت نمي کرد. فکر کردم سوژه قابل توجهي است که جامعه ما با آن تا به حال از اين ديد مواجه نبوده است.
در فيلم «آگورا» رويارويي بين علم و ايمان وجودداشت ولي در «بازگشت» ايمان و علم در کنار هم تلاشي براي حل همان معما يا پازل مي کردند که از راه هاي مختلف صورت مي گرفت. درس هايي که هر کسي فرا مي گيرد ممکن است او را به اشتباه بياندازد و اين فيلم بيشتر در مورد همان اشتباه ها بود.
چرا اينقدر بحث باورکردن براي شما مهم است؟ آيا با خودتان چالش بسياري براي ايمان آوردن داشتيد؟
خب، خانواده من کاتوليک هستند و من در مدرسه اي کاتوليک بزرگ شدم، اما مومنان کاتوليک خيلي قوي نيستند. در موقعيتي که شما يک راز داريد من مايلم با مقابله با شخصيتم و راه هاي مقابله اي که شما انجام مي دهيد اجازه دهم با تفکر منطقي از عهده آن بربياييد. چه شگفتي هاي زيادي در مورد خودمان وجود دارد که ناباوريمان آنها را به ما دروغ مي گويد.
آيا شما خودتان را منتقد مذهبي به شمار مي آوريد؟
نمي خواهم از لفظ منتقد استفاده کنم چون خودم هم دوست ندارم نقدش بشوم، اما بديهي است چيزهايي وجود دارند که با افکار سيستماتيک شما تناسب ندارند. اغلب کساني امثال من توضيحات پيچيده اي براي آن قائل مي شويم. گاهي ما به سرزنش کردن شيطان پايان مي دهيم و بعدي پي مي بريم خيلي ساده تر از آنچه بوده که فکر مي کرديم و ماف رامشو کرده بوديم او را در ابتداي معادله مان قرار بدهيم.
من سعي مي کنم مشخصات کوتاهي از تمام چيزهايي که در مورد مذهب و کليساست بدهم. اين ايده از شيطان بسيار واقع گرايانه تر از فيلم هايي مانند «جن گير» و امثال آن است که ذکر کردم. روانپزشکان و پليس متوجه شدند که گاهي اوقات خطر از خارج وارد نمي شود بلکه از درون خانواده است. من سعي کردم کمي مسئوليت کليسا را بي اهميت تر جلوه بدهم چون چيزي که براي من جالب و حائز اهميت بود تعهد و مسئوليت جهان علم است.

اين فيلم در دهه نود طراحي شده است. آيا فکر مي کنيد امروزه اين نوع داستان ها هنوز هم جايگاهي دارند؟
نمي دانم. بله، فکر مي کنم مي تواند اتفاق بيفتد. اگر شما کليساهاي انجيلي را امروزه بازديد کنيد موعظه اي در مورد پايان جهان و ظهور دوباره مسيح وجود دارد، چيزي که ما آن را شعف و خلسه روحاني مي دانيم. وقتي من به مينه سوتا رفتم آن را کشف کردم. ترس هميشه آنجا وجودداشت. گاهي به نظر مي رسيد که به وسيله وهمي ترسناک تعقيب مي شويم. اين وسواس مدام همراه ما بود.
بيشتر صحنه هاي کابوس ها در فيلم «بازگشت» از لحاظ نورپردازي و حالت اجرا بسيار تاثيرگذار بودند. آيا مي توانيد کمي در مورد نحوه فيلمبرداري اين صحنه ها توضيح بدهيد؟
من مي خواستم فيلم عطر و بوي دهه 70 را داشته باشد نه تنها ترس و وحشت بلکه هيجاني از نوع آمريکايي. مانند «همه مردان رييس جمهور» يا «ماراتن من». مورد جدي و حائز اهميتي که در اين فيلم وجود داشت اين بود که براساس حوادث واقعي شکل گرفته بود و من مي خواستم جنبه واقع گرايانه آن اجرا شود.
مدير فيلمبرداري ما دنيل آرانيو و من تصميم گرفتيم صحنه ها و ميزانسن هاي محدود و تعريف شده اي داشته باشيم. سپس ما تغيير نور که حالتي گاه به گاه داشت و کمک بسياري به تعليق مي کرد را در صحنه ها جا داديم. به اين ترتيب که تمام نورها در داخل صحنه نمايش توجيهي براي انتقال حالت بود تا نوري خارج از صحنه نمايش نداشته باشيم. گاهي آن کابوس ها را براساس موقعيت نور فيلمبرداري مي کرديم؛ مانند فيلم هاي قديمي که انجام مي داديم. مي دانم امروزه اين کار کمي مخاطره آميز است. به ويژه مواردي که با تعليق و وحشت همراه است.
خيلي از مخاطبان جوان ما عادت به جلوه هاي ويژه و سبک خاصي از تدوين دارند. اين کاري که ما انجام داديم يک چالش بزرگ بود.
شما در بازگشت با استفاده از چندين نماي نقطه ديد، ارتباط خاصي ميان مخاطب و بازيگر برقرار نموديد، آيا اين موارد قبل از فيلمبرداري در ذهن شما بود؟
هر چيزي که بيننده به نوعي در خيالش با صحنه هاي بازگشت تصور مي کرد را به گونه اي از قبل تجسم کرده بودم. نه تنها تصوير بلکه صدا و موزيک به شما در چينش مجموعه کمک مي کنند تا وقت مخاطب با نماهاي اضافي تلف نشود. من زياد به نماهاي نقطه ديد کاراکتر معتقد نيستم. من بيشتر مايلم نمايي که از پشت کاراکتر يا از بالاي شانه آن ديده مي شود داشته باشم. اما گاهي نماهاي نقطه ديد اجتناب ناپذير هستند.

مي تواني کمي در مورد انتخاب بازيگرانت به ما توضيح بدهي؟
يکي از موارد مهم در اين رابطه اين است که من مي خواستم با اتان هاوک کار کنم. مدت ها بود که کارهاي او را زير نظر داشتم. او فردي ساده، بي آلايش و ي آمريکايي تمام عيار است. او کارهاي زيادي را به نگارش درآورده است و يک روشنفکر تمام عيار است. فکر مي کنم همانطور که از قبل حدس زده بودم، اين فيلم را درک کرد و همکاري بسيار خوبي با من داشت.
خوشبختانه در اولين ملاقات او جواب مثبت را به من داد. او تمام تلاشش را کرد کاراکترش را با حداقل عناصر بسازد. در مورد اما واتسون خيلي خوشحال بوديم که او را در فيلم داشتيم. گاهي مواقع شما تمام عناصر خوب را داري اما جواب منفي مي گيري ولي من خوش شانس آوردم و تيم خوب و قابل توجهي در مجموع داشتم.
در مورد فيلم هاي ترسناک معاصر چه نظري داري؟
با گذشت زمان مولفه ها و زبان سينماي وحشت به شکل هاي مختلف تغيير مي کند. امروزه ترفندهاي آن ساده تر و تلطيف تر شده است. جالب است توجه کنيد که چگونه طول عمر فيلم هاي ژانر وحشت با زانر درام و کمدي سنجيده مي شود. طول عمر ژانر درام و کمدي سنجيده مي شود. طول عمر ژانر وحشت سريع و کوتاه است و ماندگاري آنها کم است. شايد به علت گذشت زمان مخاطب از حقه هاي آنها آگاه مي شود. اما ترساندن مردم براي يک فيلمساز از خنداندن آنها آسانتر است ولي همواره بايد توجه داشت اگر روي بخش هاي ترسناک تکيه کني، به گونه اي که مخاطب از جا بپرد درواقع آنچه را که براي گفتن داشتي از دست داده اي.
آخرين فيلم ترسناکي که از آن لذت بردم «ملاقات» به کارگرداني ام نايت شيامالان بود که اين نکته اي که ذکر کردم را رعايت مي کرد.
به نظر مي رسد شما در انتخاب پروژه ها براي کار محتاط هستيد. آيا در تدارک کار جديدي هستيد؟
خيلي زود است که بخواهم الان در موردش صحبت کنم. اگر شش سال پيش از من پرسيده بوديد مي گفتم مي خواهم فيلمي در مورد شيطان بسازم که موفق شدم.
فيلم شناسي الخاندرو آمنابار
• پايان نامه (1996)
• چشم هايت را باز کن (1997)
• ديگران (2001)
• درياي درون (2004)
• آگورا (2009)
• بازگشت (2015)